از شیراز تا لندن در پی مهربانی
- ۲۳ آبان ۹۹
- 993 بازدید
- 0 دیدگاه
در یک غروب دلگیر پاییزی شاعری در کوچههای خاکی شهر شیراز، اندوه روزگار در دلش بدل به شعر شد تا چنین بسراید:
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
هفتصد سال بعد شاعر و موسیقیدانی در لندن از پنجره به آسمان دلگیر دودآلود خاکستری خیره شد و چنین سرود :
تصور کن
که نه جنگی باشد و نه کودکی گرسنه
و آدمیان جهان را با هم قسمت کنند
شاید مرا رویایی بدانی
ولی من تنها رویایی جهان نیستم
از این سر دنیا تا آن سر، از روز اول تاریخ تا حالا تا همیشه به جست و جوی مهر و مهربانی رفتهایم.
شمایی که این مطلب را میخوانی، بله، خود شما !
شما هم یکی از رویابینهایی هستید که در پی مهربانی میگردید وگرنه چرا باید مطلب سایت یک مؤسسه خیریه را بخوانید؟ چرا باید به یاد درد یک کودک و خانوادهاش باشید؟ این همه گل و بلبل، این همه جای خنده و فراموشی، پس چرا هنوز اینجایید؟
ای رویابین تو آمدهای که مهر بورزی. ای رویابین تو ایمان داری که با مهربانی جهان جای بهتری میشود. ای رویابین، تو اندوه حقیقت را با مهربانی شیرین میکنی.
میدانی صدای خنده کودکی از درد رهیده چه طعمی دارد: قند و شکر است خندهاش.
میدانی نفس آسوده مادر یک کودک بیمار، خیال امن پدر یک کودک بیمار چه عطری دارد : باغ گل محمدی است!
و تو رویابین مهر میورزی تا تکهای از این شیرینی باشی، رایحهای از این عطر. رنگی در دنیای سیاه و سفید.
امروز روز جهانی مهربانی است. روز تویی که این را میخوانی ! تویی که آنقدر مهربانی که آدم رویش میشود تو صدایت کند !
روز مهربانی بر خانواده بزرگ محک که مهربانیشان نخ این تسبیح هزار رنگ است، مبارک