مصائبِ تلخِ رضا؛ در سوگِ رضا داوودنژاد
- ۱۷ فروردین ۰۳
- 349 بازدید
- 0 دیدگاه
هنوز نشسته است جایی میانِ خاطرههایمان. میانِ خندههایمان. هنوز هم ما را میخنداند. کارِ سختیست چرخیدن میانِ صدای خندهها، و از خندهها رفتن به جانِ آنهایی که تو را میبینند و دوست دارند.
یادش، همیشه جاریست؛ یادِ رضا، که روزی یاورِ ما بود، اینجا کنارمان نشسته است… روزی خودش یاورِ ما بود، حالا یادش یاورِ ماست با خاطراتی که از خندهاش در ذهن داریم. رضا داوودنژاد، «مرهم» بود برای فرزندان محک، که «بیرویا» نمانند، چرا که «زندگی شگفتانگیز است» و دردها در «زندگی به شرط خنده»، «مصائب شیرین» میشوند. حالا «رضا»، با «فراموشی» دردهای تنش، بر «باغچهی مینو» نشسته است و «نون و ریحون» میخورد و همچنان میخندد و میخنداند. و ما فکر میکنیم: مرگ، گاهی ریحان میچیند…
برای رضا داوودنژاد، یاورِ محک، ۱۴۰۳-۱۳۵۹