نامه کودکان محک به بچه موش ها
- ۳ آبان ۹۳
- 532 بازدید
- 0 دیدگاه
سلام به بچه موشها
دیروز که داشتیم تو اتاق بازی محک با همدیگه بازی می کردیم یکی از خالههای مددکار اومد و بهمون خبر داد: “بچه ها یه خبر خوب فردا قراره شهر موشها بیاد محک.”یهو تا اینو گفت مامان مهدی و بنفشه و سهیل و پریا و عرشیا و حسین و نیلوفر و نازنین با همدیگه از خوشحالی فریاد کشیدن. تازه مامان یکی از دوستام که گفت اسمشو ننویسم پا شد و بالا و پایین پرید و مامان نرگس هم رفت که دوربینش رو واسه عکس گرفتن آماده کنه.
من و دوستام هم نمی دونستیم که خاله مددکار چرا به ما گفت خبر خوب داره این خبر خوب که مال مامانامون بود. اما بعدش مامانامون برامون تعریف کردن که شهر موشها یک برنامه کودک قدیمیه خیلی با مزه است که عروسکهاش الان مثل مامان بابامون بزرگ شدن و بچه آوردن. امروز شهر موشها اومد پیش ما و تازه فهمیدیم چرا اینقدر مامان و باباها خوشحال بودن. حسین از مشکی خیلی خوشش اومده چون خیلی بچه جدی و زرنگی بود و نازنین دلش می خواد با کپلک دوست بشه. ما فهمیدیم خوب بودن و کمک کردن موش و گربه نمی شناسه و باید همه به هم کمک کنیم. تازه من از شعر “ما میتونیم ما میتونیم” خیلی خوشم اومده و با مامانم این شعرو تغییر دادیم و گفتیم: “ما می تونیم ما میتونیم سرطانو شکست بدیم…”