0 کمک آنلاین
روایت قصه شب یلدا با امید سلامتی برای کودکان محک

سعید

  • ۱ فروردین ۹۳
  • 757 بازدید
  • 0 دیدگاه

سعید
دلم برای محک تنگ می‌شود
اگر تنها ساعتی را با سعید بگذرانی، اولین چیزی که به چشم می‌خورد خنده های شیرین، شخصیت آرام و چشم های هوشمند اوست.

سعید فاضل پسر ۱۴ ساله با هوشی است. آنقدر با هوش و منطقی است که وقتی در ۱۲ سالگی به بیماری سرطان از نوع رابدومیو سارکوم زبان مبتلا شد، خانواده اش به این نتیجه رسیدند که نه تنها این موضوع را از سعید پنهان نکنند بلکه همه مسائل و عوارض بیماری، روند درمان، اثرات و احتمالات را برایش باز کنند تا با آگاهی همراه با امید به سوی مبارزه با سرطان رود.
سعید هم نشان داد که تصمیم خانواده درست بوده است. با صبر، همراهی نزدیکان و باور به بهبود کامل درمان را آغاز کرد. خود سعید می‌گوید: «نه اینکه اصلاً نترسم. نه اینکه اصلاً گریه نکنم. خوب اول می‌ترسیدم. نمی‌دانستم سرطان چیست. اما خانواده دلداری‌ام دادند. می‌دانستم خودشان هم اضطراب دارند اما روحیه مان را حفظ کردیم. کم‌کم شروع کردیم به مطالعه و شناختن بیماری. هر چه اطلاعات بیشتری کسب کردیم نگرانی ها کمتر می شد. الان طوری شده که مادرم به بقیه مادرها روحیه می‌دهد. وقتی هم که به محک آمدم و با پرستاران و مددکاران محک حرف زدم خیلی روحیه گرفتم. » پس از تشخیص بیماری و جراحی برای برداشتن غده ای که روی زبان سعید بود، توسط پروفسور وثوق برای تکمیل فرآیند درمان با بیمارستان محک آشنا شد و به محک آمد. روند درمان بسیار فشرده بود و به همین دلیل باعث ضعیف شدن سعید می شد اما با این وجود، طوری از محک حرف می زد که معلوم است فقط برایش این مهم است که در محک به سوی سلامتی رفته است و می گوید: «اینکه محک مرا درمان کرد خیلی کار خوبی بود. »

سعید پس از دو سال مبارزه با سرطان و یک سال شیمی درمانی اکنون سه ماه است که قطع درمان شده است و فقط برای انجام آزمایش های دوره ای و اطمینان از سلامتی و درمان قطعی به محک می آید و امیدوار است بیماری برای همیشه رفته باشد.به نظر سعید محک با بیمارستان های قبلی که رفته بوده فرق دارد. می‌گوید: «محک بیمارستان بزرگتر ها نیست. بیمارستانی است برای بچه ها. بیمارستانی که حتی دلم برایش تنگ می شود. یکبار خیلی وقت بود که نیامده بودم، دلم برای محک تنگ شده بود و به مامانم گفتم مرا به محک ببرد. محک تمیز و بهداشتی است. مددکار‌ها و پرستار‌ها نمی‌گذارند ناراحت باشی و فوری به سراغت می آیند. من کلی سوال درباره بیماری‌ام داشتم و مدام می پرسیدم. در محک به همه سوال هایم جواب می دادند. حتی گاهی که مددکارها جواب سوال را نمی دانستند به خاطر من چند طبقه تا بالا می رفتند و از پزشکان و پرستاران می پرسیدند.»

سعید با خوشحالی از علایق شخصی اش می گوید. اینکه چقدر قیمه دوست دارد. درس مورد علاقه اش جغرافی است. از بین ورزش ها فوتبال را دوست دارد و استقلالی است. اهل کاردستی درست کردن است و در کاردستی هایش بیشتر طبیعت را می سازد. سه برادر و یک خواهر دارد و فرزند آخر است و یک سال است عمو شده و از این موضوع خیلی خوشحال است. با خنده می گوید: «موقع بیماری خواهر و برادرهایم خیلی مهربان تر از قبل بودند و مدام به من هدیه می دادند. من هم خوشحال بودم. اما الان که حالم خوب شده دیگر از آن خیرها نیست. در مدرسه هم مدیر و معلم ها در درس و امتحاناتم حسابی کمک ام می کنند.» و دوباره می خندد.سعید دوست دارد در آینده کارگردان شود و برای همین قصد دارد به هنرستان صدا و سیما برود. کارهای مهران مدیری را دوست دارد و قول داده وقتی کارگردان شد، برای بچه های محک فیلم بسازد. آن هم فیلم های طنز و شاد.سعید می گوید: «همیشه به کودکانی که تازه به محک می آیند می گویم که نگران نباشند. روحیه داشته باشند و مطمئن باشند با امید و روحیه خوب درمان می شوند. یک یا دو هفته که بگذرد در بیمارستان کلی دوست پیدا می کنند. نباید گوشه گیر باشند و اسباب بازی ها را به اتاق خود ببرند. به جای آن بیشتر به اتاق بازی بیایند تا با دیگران بازی کنند. » وقتی از سعید می پرسم که چه خواسته ای از محک دارد با خنده شیرینش تنها از خاله هایش در محک می خواهد که صندلی های اتاق بازی را بیشتر کنند.

فخری پاینده، مادر سعید می گوید: «روزی که برای اولین بار به محک آمدیم برف می بارید و ساختمان سفید پوش بود. ابتدا نگران و سراسیمه بودم. اما وقتی دیدم محک اصلاً شبیه یک بیمارستان نیست و با همه جا فرق دارد، آرام شدم. برخورد افراد از کارگر تا مدیران متفاوت است. بچه ها با شوق به محک می آیند نه با ترس و اکراه و این ها همه باعث می شود ذهن و روح خانواده ها آرام شود. گفتگو و مشاوره های مددکاران، پرستاران و روانشناسان بخش ها و پاسخ گویی آنها به سؤالاتم بسیار به من در پذیرش شرایط و امید داشتن به موفقیت در درمان کمک کرد. این عوامل باعث شد که من فقط به درمان سعید فکر کنم و مدام به افکار ناراحت کننده و منفی فرو نروم. هر بار که به محک می‌آمدیم از سعید عکس گرفتم. می‌خواستم این عکس‌ ها و خاطرات بماند تا او بتواند روند خوب شدنش را ببیند. » مادر می گوید که سعید وقتی خیلی درد داشته است بی تابی نمی کرده و در آن لحظه ها فقط می‌گفته که آرزو دارد دیگر بیمارانی که درد دارند خوب شوند. شاید سعید این که پیش از خود به دیگران فکر کند را از مادر دارد چرا که مادر هم می گوید: « تا چند وقت پیش من اصلاً نگذاشتم همسایه ها متوجه بیماری سعید شوند. نه برای خودمان به خاطر آنها که یک وقت ناراحت نشوند. اما وقتی آنها متوجه بیماری سعید شدند کل شهرک ما نگران سعید بودند و همه برای سلامتی اش دعا می کردند. مادر سعید اولین مساله خانواده هایی که با بیماری سرطان فرزندشان درگیر هستند را مشکل هزینه های درمان می داند و می گوید محک در این باره با آنها بسیار همکاری کرده است. خانم پاینده از اعضای انجمن والدین محک است که از شنبه تا چهارشنبه با والدینی که تازه به محک می آیند یا اینکه به کمک و مشاوره نیاز دارند صحبت می کنند و مادر سعید سه شنبه را مسئول این کار است. او می گوید خانواده وقتی از زبان کسانی که خود فرزندشان با این بیماری مبارزه کرده اند یا در حال مبارزه هستند مسائل را می شنوند برایشان ملموس تر است و بسیار نیرو می گیرند.مادر سعید از آرزوهایش اینطور می گوید: «آرزو دارم هیچ کودک بیماری نباشد. برای نیروهای محک آرزوی سلامت و موفقیت دارم. فعالیت های آنها واقعاً برای کودکان سرطانی اثر بخش است. امیدوارم محک همیشه سر پا باشد اما کودک بیماری نباشد. فقط قطع درمانی ها و بهبود یافته ها به محک بیایند. »

دیدگاه‌ها

دیدگاه خود را بنویسید * نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند * دیدگاه شما