سکوهای قهرمانی منتظر بچههای محک است
- ۱۰ دی ۰۳
- 27 بازدید
آرین ۱۵ سالشه، هنوز یکسالش نشده بود که به جمع بچههای محک پیوست؛ پدر، مادر و آرین، روزهای سختی رو پشت سرگذاشتن تا به این…
آرین ۱۵ سالشه، هنوز یکسالش نشده بود که به جمع بچههای محک پیوست؛ پدر، مادر و آرین، روزهای سختی رو پشت سرگذاشتن تا به این…
آیهان عاشق آجیل بود؛ اما همیشه فندقها رو جدا میکرد. سر همین ماجرا، پرستارا بهش میگفتن «فندق». آیهان چهار سالش بود که اومد محک، و…
با جعبه شیرینی ایستاده کنار در شیشهای کلینیک محک و با خوشحالی به هرکی از کنارش رد میشه تعارف میکنه. گفت: خاله بفرما شیرینی. ازش…
تولد ابوالفضل بود. همه دورش جمع شدن و منتظر بودن که ببینن چی آرزو میکنه. آروم چشماش رو بست و گفت: «آرزو میکنم پرستارها هرچی…
از قدیمیهای بیمارستان محکه؛ میگه: یه بار تصمیم گرفتم که محل کارم رو عوض کنم؛ اما دیدم نمیتونم. دیگه فهمیدم که محک برای ما فقط…
تو اتاق ۳۱۰ محک، پسربچهای که ۳۱۰ کیلومتر راه اومده بود تا از خونهشون به تهران برسه، نشسته بود. برخلاف بقیه اتاقها، تلویزیون روی شبکه…
هی داره سرک میکشه؛ میاد و میره. از اون بچههاست که اگه یه جا گیرت بیاره، انقدر سوال میپرسه تا کلافت کنه. بعد از کلی…
یکی از همکارامون برامون تعریف میکرد «دیروز برای یه کاری رفته بودم پاکدشت، موقع برگشت توی پمپبنزین، یه قلک محک دیدم. خوشحال شدم که اونجا…
دوشنبههای هر هفته وعده دیدار ما و بچههای محکه! کل هفته منتظریم تا همراه چرخ دستی قشنگمون که کلی کتاب خوندنی و بامزه کودک و…
امروز یکساله که امیرعلی خوب خوب شده و میره کلاس هفتم. بیشتر از دکتر، پرستار و خدمه بیمارستان، از غذاهای محک تشکر میکرد؛ از کوفته…