آقا، عشق به پیتزا، ما را از سرطان نجات داد
- ۴ دی ۰۲
- 506 بازدید
- 0 دیدگاه
داستایوفسکی در جایی میگوید: «زیبایی جهان را نجات خواهد داد.» محک، این جمله را در قلب خود همواره حس میکند؛ در دلِ زیبایی، امید نهفته است و امید، کلیدِ بهبودیِ کودکان مبتلا به سرطان است. امید، عشقی به زندگی را در آدم زنده میکند که میتواند با تکیه بر آن، هر مشکلی را از پیش رو بردارد. محک، با اتکا به این مفاهیم، زیباییشناسی را یکی از ارزشهای بنیادین خود قرار داده است.
کودکان، خود بخشی از زیباییِ این جهان هستند و وقتی سرطان را شکست داده و بهبود مییابند، زیباییشان دوچندان میشود. «روز بهبودیافتگان» در تقویم محک، برای به خاطر آوردنِ حضورِ گرم فرزندان بهبودیافتهمان در زندگی است. دیدنِ آنها، امید را در قلبِ همهی کسانی که عشقی عمیق به انسان دارند، شعلهور میکند. آراد، یکی از فرزندانِ بهبودیافتهی ماست که از زندگی، فقط به دنبالِ زیباییهای آن میگردد و آنها را زندگی میکند.
بیش از آن که با آراد راجع به سرطانش حرف بزنیم، از پیتزا گفتیم! اسم پیتزا که میآمد، چشمانش برق میزد! به نظرش پیتزا مثلِ عشق زیباست! میگفت روزی که به او گفتند قطع درمان شده است، اول از همه، با پدرش از بیمارستان بیرون میآیند، به اولین پیتزافروشیِ سر راه میروند و دو تا پیتزا، یک همبرگر، یک هاتداگ و دوتا سیبزمینی سفارش میدهند. آقای پیتزافروش از او میپرسد «جسارتا اینها را بیرونبر میخواهید یا برای خودتان است؟» آراد به او پاسخ داده که همهاش برای خودش است! آن روز تا جایی که جا داشت، پیتزا خورد؛ جای همهی سیبهایی که مادرش در دورانِ بستریاش به او داده بود و میگفت آنها را بخورد و فکر کند پیتزاست. آراد آنقدر عاشق پیتزا بوده که مزهی سیب را واقعا مثل پیتزا حس میکرده…
آراد را میتوانیم در یک جمله توصیف کنیم: «کسی که عاشق زیباییهای زندگیست!» تمامِ حرفهایش بوی زندگی و امید میدهد؛ بوی قهوهای را میدهد که عاشقش است و حالا به صورت تخصصی شغلش هم شده. بوی پیتزا میدهد، پیتزای مخصوص. بوی سیبی میدهد که مزهاش مثل پیتزاست. بوی کافهای را میدهد که آرزو میکند روزی آن را باز کند. بوی عشقی را میدهد که به مادرش میورزد و همیشه قلبش را روشن نگه میدارد. بوی بازیهایی را میدهد که در اتاق بقیهی بچههای بیمارستان، به آن مشغول میشدند تا سرشان گرم شود و درد را فراموش کنند.
آراد، بیش از ده سال پیش، برای تومورهای روی گردنش در بیمارستان مفید بستری بوده و حالا یکی از فرزندان بهبودیافتهی ماست که در مسیر ساختنِ یک زندگیِ زیباست. همیشه در زندگیش راهی را رفته که دوست داشته، مثلا از حسابداری به مدیریت بازرگانی تغییر رشته داده، مثلا سرطان را شکست داده و بهبود پیدا کرده است. کاش کیارستمی میتوانست یک روز او را ببیند و فیلمی از زندگیِ او میساخت و در آن یک دیالوگ داشت که «آقا، عشق به پیتزا، ما را نجات داد…»