0 کمک آنلاین

ببخشید؛ من خیلی شکموام

  • ۱۴ مرداد ۰۳
  • 277 بازدید
  • 0 دیدگاه

امروز یکساله که امیرعلی خوب خوب شده و میره کلاس هفتم. بیشتر از دکتر، پرستار و خدمه بیمارستان، از غذاهای محک تشکر می‌کرد؛ از کوفته قلقلی خوشمزه، از کتلت با سس قرمز، از اون سیب زمینی سرخ شده‌ها که هر چقدر دلت بخواد می‌تونی سفارش بدی. خودش می‌گه حتی دلش برای اون دستگاه اتوماتیک سفارش خوراکی هم تنگ شده. خلاصه امیرعلی یه خاطره تعریف می‌کنه و دوباره برمی‌گرده سر خوردنیا. بهش می‌گم فقط خوراکی‌ها و غذاهای محک خوب بود؟ می‌گه «نه نه… ببخشید من خیلی شکموام.» بعد می‌خنده و از شکمو بودنش تعریف می‌کنه.

می‌گه خانم دکتر بهش گفته که موقع رگ‌گیری به چیزای خوب فکر کنه و اونم دائم به غذاهای محک فکر می‌کرده. شکموی ما با همین روش تبدیل شد به پسری که در صف رگ‌گیری نفر اول می‌رفت جلو تا بقیه هم ببینن که ترس نداره. می‌گفت موقع رگ‌گیری، چشماش رو می‌بسته و به یه بشقاب پر ماکارونی فکر می‌کرده. یک جوری تعریف می‌کرد که گشنم شد.

پ.ن: عکس برای کودک دیگری است.

دیدگاه‌ها

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.