خاطرات امیر از روزهای درمان در محک
- ۲۰ اردیبهشت ۰۳
- 351 بازدید
- 0 دیدگاه
«وقتی که متوجه شدن من سرطان دارم، اومدیم محک. ۴۳ هفته، هفتهای ۵ روز برای درمان، میومدیم محک. مادرم تمام این مدت توی محک همراهم بود؛ مربیِ من توی این مبارزه بود. اولای درمان فکر میکردم تحملش برام سخته، اما طاقت آوردم، جوری که آخرین هفته درمانم تبدیل شد به بهترین هفته درمان، چون میدونستم دیگه خوب میشم… یه روز مامانم اومد گفت این هفته، هفته آخره.
خانوادهام فکر میکردن من نمیدونم بیماریم چیه. یه روز مادرم یه نامه گرفته بود که بده به محل کارش برای مرخصیهاش، من اتفاقی اون نامه رو باز کردم، دیدم بالاش نوشته «بیمارستان تخصصی سرطان کودکان محک»؛ از بابام پرسیدم قضیه این نامه چیه، گفت هیچی، مهم نیست، گفتم من که میدونم چیه، چون تا حالا دو بار شکستش دادم…»
اینا بخشی از خاطراتِ امیره. امیر حالا حرفهای پینگپونگ بازی میکنه. امیر میگه براش فرقی نداره کی اون طرفِ میز، حریفش باشه. همیشه به خودش میگه باید اونو ببره و مهمترین حریفی که تا حالا بردتش، سرطان بوده که توی محک درمان شده.