0 کمک آنلاین

خاطرات نیکوکاران

  • ۱ مهر ۰۰
  • 720 بازدید
  • 0 دیدگاه

پس انداز کردن را با قلک محک به پسرم یاد دادم

برای پسر کوچکم سپهر یک قلک ساده خریدم تا به همراه همسرم بتوانیم راه و رسم پس‌انداز کردن را به او یاد دهیم و با پولی که در یک سال جمع می‌کند، کادوی تولد بهتری برای سال آینده‌اش بخریم. دوست داشتم هر سال قلک بزرگ‌تر و بهتری برای سپهر بخرم تا سال به سال بتوانیم هدیه‌های هیجان انگیزتر و زیباتری برای روز تولدش تهیه کنیم. اما یک روز از طریق یکی از دوستانم که فرزندش را به دلیل سرطان از دست داده بود، با قلک محک آشنا شدم؛ از همان روز تصمیم گرفتم به جای قلک سپهر یک قلک محک به او هدیه دهم. بنابراین قلک را سفارش دادیم و بدون هیچ هزینه و سختی به دستمان رسید.

قلک را به سپهر نشان دادم و گفتم از این به بعد پول‌هایمان را در این قلک جمع می‌کنیم و برای بچه‌هایی می‌فرستیم که بیماری سختی گرفتند، تا ما هم بتوانیم برای خوب شدن به آنها کمک کنیم. سپهر سریع و به راحتی قبول کرد و قلک محک جایگزین قلک قبلی شد.

فکر می‌کنم سپهر با یک کادوی کوچک و یک تولد ساده هم می‌تواند به اندازه کافی خوشحال باشد، اما بچه‌هایی که ناخواسته درگیر بیماری سختی مثل سرطان می‌شوند و خانواده‌های نگرانشان که هر لحظه باید همراه فرزندانشان در این مسیر سخت باشند، ممکن است با همین پس‌اندازهای ساده و کوچک ما بتوانند شادی سلامتی دوباره را تجربه کنند. راستی این را هم بگویم که روش‌های سفارش قلک خیلی آسان است و هر وقت هم که پر شود می‌توانید برای تحویل دادن یا تعویض قلک اقدام کنید.

 

یک روز خاطره‌انگیز در محک

می‌خواهم یکی از خاطراتم را در محک برایتان بگویم: یک روز که برای تحویل قلک‌هایم به محک رفته بودم، دم در محک خیلی اتفاقی مکالمه دو پدر که از پدران کودکان محک بودند و درباره سختی مراحل شیمی درمانی حرف می‌زدند را شنیدم. ناخودآگاه ایستادم. پس از همه تعریف‌ها، در آخر گفتند خدا محک را خیر دهد، اگر نبود معلوم نبود چجوری باید از پس سختی‌های این بیماری برمی‌آمدیم و من کارگرم و مستاجر و درآمد آنچنانی ندارم، خدا را شکر که با وجود محک الان می‌توانم یک نفس راحت بکشم و فقط حواسم به بچه‌ام باشد.

وقتی این جمله را شنیدم حس بسیار خوبی پیدا کردم و فهمیدم کمک‌های کوچک ما وقتی در محک جمع می‌شود، چقدر می‌تواند حال آدم‌هایی که در شرایط سخت هستند را خوب کند.

محك، اي واژه ايثار و هستي

دیدار از یک کودک مبتلا به سرطان و خدماتی که محک به آنها انجام می‌دهد چنان من را تحت تأثیر قرار داد که این شعر را سرودم:

كوه زيبا

رود زيبا

دشت زيبا

گل سرخ و سپيد و زرد زيبا

ولي زيباتر از لبخند كودك

هيچ گل نيست

چه كس آورد لبخند بر لب كودك

چه كس با برگ گل‌ها بادبان ساخت

چه كس با قطره باران و خورشيد

براي كودكان رنگين‌كمان ساخت

كدام انديشه و دستي

زدود از گونه مادر، غم و حسرت

كدامين دانش و افكار زيبا

نهاد اين بذر در خاكم، وطن، ايران

 محك، اي واژه ايثار و هستي

محك، اي واژه اميد و ياري

تو آن بذري كه بشكفتي

كشيدي قامتت تا نور هفت رنگ

تو با اعجاز خود

شرم قشنگي عمق چشمان پدر كردي

تو مادر را

به بغض و خنده مستانه، جان دادي

 در اين دنياي جنگ و آتش و خون

كه پول و زر شده معيار ارزش‌ها

تو یک گل در کویر شوره‌زاری

یقینا عشق را آموزگاری!

تو بوی مادری، آرامشی، گرمی

سپید و گرم، چون پیمانه‌ای شیری

 حسن كاسه‌چي

دیدگاه‌ها

دیدگاه خود را بنویسید * نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند * دیدگاه شما