داستان بهبودی از سرطان فرزند محک و اهل استان کرمان
- ۲۷ آبان ۰۰
- 1077 بازدید
- 0 دیدگاه
از ۶ ماه قرنطینه در اتاق ایزوله تا یادگیری الفبا روی تخت بیمارستان محک
«پدرام» فرزند ۱۸ ساله محک و اهل استان کرمان است. او در هفت سالگی به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال ۱۳۹۱ بهبود یافت. کودک دیروز محک، اکنون دانشجوی رشته علوم مهندسی دامی دانشگاه شهید باهنر کرمان است. هر از گاهی برای انجام آزمایشهای دورهای به محک سر میزند. او در یکی از همین روزها داستان بهبودیاش را مفصل برایمان تعریف کرد. از خاطرات ۶ ماه قرنطینهاش در اتاق ایزوله و ارتباطش با پروفسور «پروانه وثوق» برایمان گفت. داستان پدرام را از نقطه شروع بیماریاش آغاز کردیم. درست زمانی که هر خانوادهای با شنیدن خبر ابتلای فرزندشان به سرطان ممکن است ناامید شوند، اما او و خانوادهاش با تمام قدرت شروع به مبارزه کردند: «کلاس اول دبستان بودم. یادم هست یک روز پس از کلاس ورزش پای چپم درد گرفت. چند روزِ اول خانواده فکر میکردند در ورزش صدمه دیدم اما یک هفته بعد پای راستم هم درد گرفت. رنگ صورتم زرد شده بود و مدام عرق میکردم. همین نشانهها باعث شد تا به پزشک مراجعه کنیم. در همان روز، تشخیص اولیه ابتلای من به یک بیماری سخت داده شد. پس از دریافت جواب آزمایشها، سرطان خون تشخیص داده شد.»
آنها بدون هیچ تعللی به بیمارستان افضلیپور کرمان مراجعه کردند. آشفتگی در رفتار پدر و مادر پدرام به وضوح دیده میشد: «خانوادهام نیاز به راهنمایی داشتند و خانمی که بعدها فهمیدم داوطلب بخش مددکاری محک است، به آنها گفت باید چه کارهایی انجام دهند. آنجا بود که محک به ما معرفی شد و چون بیماریام پیشرفت کرده بود و درمان آن نیازمند تجهیزاتی بود که آن زمان در بیمارستانهای استان کرمان وجود نداشت، عازم تهران شدیم و مستقیم به بیمارستان محک آمدیم. درمانم به سرعت در این بیمارستان شروع شد. به خاطر اینکه راهمان دور بود و روزهای اول باید مرتب به بیمارستان مراجعه میکردیم من و مادرم در اقامتگاه محک ساکن شدیم و دیگر دغدغهای برای رفت و آمد به بیمارستان نداشتیم.»
او در پاسخ به این سؤال که آیا شناختی از بیماریات داشتی پاسخ میدهد: «من نمیدانستم این بیماری چیست و درباره آن زیاد سؤال میپرسیدم. برای همین پس از چندین بار مراجعه به بخشهای بستری موضوع ابتلایم به سرطان توسط کادر درمان و روانشناسان، با من در میان گذاشته شد. تلاش روانشناسان محک سبب شد از همان ابتدا با این بیماری کنار بیایم و فهمیدم اگر درمان ادامه یابد حتما بهبود خواهم یافت.»
با تشویق پرفسور وثوق، دوران درمان عقب نیفتاد
پدرام آن روزها علاقه زیادی به پیتزا داشت و یادش هست یکی از داوطلبان بخش مددکاری محک مرتب برایش پیتزا خانگی میپخت و میآورد. این یکی از جذابترین خاطرات او در دوران درمان است. از آنجایی که او بیمار پروفسور پروانه وثوق بود، خاطرات خوب دیگری هم دارد که برایمان تعریف میکند: «من با پروفسور وثوق ارتباط زیادی برقرار کردم. او همیشه با همه بیمارانش مهربان بود. من و خانوادهام وقتی با او همکلام میشدیم احساس آرامش میکردیم، او به ما روحیه زیادی میداد. با تشویق پروفسور وثوق بود که در دوران درمان، تحصیلم عقب نیفتاد. مادرم هم از همان روز اول با مدرسه صحبت کرده بود. درسها را خودش در بیمارستان با من کار میکرد تا در پایان سال تحصیلی بتوانم امتحان بدهم. یادم هست حروف الفبا را در بیمارستان آموختم و توانستم نام «محک» را بنویسم. روی تخت بیمارستان املا زیاد نوشتم و درس خواندم تا از همسن و سالانم عقب نمانم.»
شاید سختترین روزها برای پدرام، ۶ ماه قرنطینهاش باشد: «به خاطر دارم بدون وقفه به همراه مادرم در اتاق ایزوله بستری شدم. حتی نمیتوانستم به اتاق بازی بروم. خیلی سخت بود. اما محک توانست گذشتن از آن روزها را برایم آسانتر کند. رفتار کادر درمان، مددکاران اجتماعی و روانشناسان دلگرم کننده بود و گاهی میتوانستم یک اتاق بازی کوچک روی تختم داشته باشم. برای همین احساس بدی نداشتم. آن روزها به توصیه روانشناسان محک برایم یک تخته وایت برد، ماژیک و تفنگ اسباببازی تهیه کرده بودند. شکل نمادین سلولهای سرطانی روی این تخته ترسیم میشد و من با چشم بسته با تفنگ به آنها شلیک میکردم. همین بازی ساده باعث شد بتوانم روحیه مبارزه را در خودم تقویت کنم.»
میخواهم صدایم را همه بشنوند
فرزند بهبودیافته محک در پایان میگوید: «میخواهم صدایم را همه کودکان مبتلا به سرطان بشنوند. آنها باید بدانند نگرانی، اضطراب و استرس در مسیر مواجهه با این بیماری وجود دارد اما این بیماری آنقدرها هم سرسخت نیست. طاقت بیاورید، این روزها خیلی زود میگذرند و جایشان را به روزهای خوب میدهند.»
پدرام اولین توصیفی که از محک به ذهنش میرسد، کمک به دیگران است. او در آینده نزدیک میخواهد یکی از نیکوکاران محک باشد تا کمکهایی که به او شده است را به جامعه برگرداند. این یکی از مهمترین برنامه او برای آینده است. کمکهایی که باعث شده محک بتواند در ۳۰ سال فعالیت خود از ۱۰۳۰ کودک دیگر در استان کرمان حمایت کند و از این تعداد ۲۸۳ کودک مانند پدرام به بهبودی برسند و در مسیر سلامتی حرکت کنند. امیدواریم با همراهی تمامی اعضای جامعه مدنی سرزمینمان روزی نهچندان دور تمامی کودکان تحت درمان محک رو به رویمان بنشینند و داستان بهبودیشان را برایمان تعریف کنند.