0 کمک آنلاین

محمدپارسای ما خوره کتابه

  • ۲۰ مرداد ۰۳
  • 234 بازدید
  • 0 دیدگاه

دوشنبه‌های هر هفته وعده دیدار ما و بچه‌های محکه! کل هفته منتظریم تا همراه چرخ دستی قشنگمون که کلی کتاب خوندنی و بامزه کودک و نوجوان داره راه بیفتیم و بریم سمت بخش‌های بستری بیمارستان محک. محمدپارسا رو توی آسانسور دیدیم. همون جا زیرچشمی یه نگاه کنجکاوانه به کتابای توی ترالی کتاب که چشمک می‌زدن کرد.

 گفتیم: «محمد پارسا سهمتو بردار» با دقت کتابا رو برانداز کرد و یکی رو انتخاب کرد و رفت تو بخش. ما هم ترالی کتاب رو هل دادیم و رفتیم توی یه بخش دیگه؛ یهوو محمدپارسا بدو بدو اومد و گفت: «می‌شه یه کتاب دیگه بردارم» گفتیم: «بردار» یک کتاب دیگه برداشت و دوباره کتاب خودش رو گذاشت توی ترالی اما انگاری حاضر نبود از اون یکی هم دل بکنه چشمای مشتاقشو که دیدیم گفتیم: «هر دوتاشو بردار» کلی خندید و با دوتا کتاب توی دستش رفت سمت بخش خودش.

باز داشتیم می‌چرخیدیم که دوباره محمدپارسا اومد. گفتیم: «چی شده؟» گفت: «یه کتابم گوشه نداره» خندیدیم و یاد پولای گوشه نداشته، سریال شب‌های برره افتادیم؛ گفتیم: «بیا کتابتو عوض کنیم». کتابو گرفت و دوباره رفت توی بخش خودش. وقتی رفتیم به بخشی که محمدپارسا توش بستری بود سر بزنیم، دیدیم دراز کشیده روی تختش و با خوشحالی داره کتاباشو می‌خونه؛ کیف کردیم از داشتن چنین بچه‌های خوره کتابی.

دیدگاه‌ها

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.