معجون مهربانی
- ۶ شهریور ۹۶
- 824 بازدید
- 0 دیدگاه
مدتها بود که به اتاق بازی محک نرفته بودم. دلم برای بازی با بچهها تنگ شده بود. بالاخره این فرصت پیش آمد که به اتاق بازی سر بزنم. وارد اتاق که شدم از هیاهوی همیشگی خبری نبود.
وقتی علت را از روانشناس اتاق بازی جویا شدم گفت که اکثر بچهها امروز بعد از گرفتن دارو خوابیدهاند. تنها یک پسر بچه که ماسک هم بر صورت داشت مشغول بازی کارت حافظه با روانشناس بود. اسمش سجاد بود. گفتم شیری یا روباه؟ گفت من همیشه شیرم.
معلوم بود که شیطون و شیرین زبان است اما از من خجالت میکشید. سجاد که در بازی کارت حافظه روانشناس اتاق بازی را شکست داد، در اتاق بازی دنبال وسایلی میگشت. یک جعبه بزرگ از ابزارهای مختلف برای ساخت و ساز را پیدا کرد و روی میز گذاشت. با دیدن آن وسایل فکر کردم سجاد دوست دارد در آینده مهندس شود. اما با شنیدن علاقهاش تعجب کردم. او دلش میخواهد دانشمند شود. تمام دایناسورها را به اژدها تبدیل کند و معجون مهربانی درست کند و با یک اژدهای مهربان این معجون را به همه آدمها برساند. از اینکه باید تمام مدت برای دانشمند شدن درس بخواند ناراحت نیست و به قول خودش شب تا صبح هم باید برای درس خواندن بیدار باشد. غرق در رویاهای کودکانه سجاد شدم.
همینطور که مشغول صحبت بودیم با کمک هم یک میز درست کردیم. پیچها را محکم کرد و بازوهایش را نشانم داد و گفت که کشتی و وزنه برداری را دوست دارد و برای اینکه قویتر شود حسابی غذا میخورد. موقع خداحافظی از او چند عکس گرفتم. فردای آن روز سجاد همراه مادرش برای گرفتن عکسهایش آمد، به گرمی با من خداحافظی کرد و و روانه خانه شد.
اتاق بازی محک فضایی است که کودکان مبتلا به سرطان همزمان با طی کردن دورههای درمان از خدمات روانشناختی، سرگرمی و آموزشی بهرهمند میشوند و برای لحظهای هم که شده مراحل طولانی درمان را فراموش میکنند. خوشحالم که روزهای زندگی کودکان مبتلا به سرطان زیر سقف محک برای مبارزه با بیماری، با آرامش و شادی همراه است.
یکی از کارکنان محک