هرکجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود
- ۶ شهریور ۰۰
- 955 بازدید
- 0 دیدگاه
منم یکی از فرزندان بهبودیافته محکم. سال ۹۱ در سنندج بیماری من سرطان خون «ALL» تشخیص داده شد. مادرم بر خلاف نظر پزشکان سنندج اصرار داشت برای درمان حتما بیایم تهران و پزشک معالجم بیمارستان محک در تهران رو به ما معرفی کرد.
رسیدیم تهران و دکترای محک منو معاینه کردن و منو پذیرش کردن و یکی از هزاران فرزند محک شدم.
نمیخوام قضیه رو تراژدی کنم ولی خیلی حالم بد بود و وقتی از مادرم در مورد بیماریم سوال میکردم میگفت بخاطر کمخونی شدیدی که داری اینجوری شدی پسرم و به زودی حالت خوب میشه. اوایل حال و روزم خوب نبود ولی با گذشت زمان و طی کردن پروسه درمانی، بعد از سه سال و نیم بهتر و بهتر شدم تا بهبود پیدا کردم.
ولی نکته جالب این بود که خانوادم به من میگفتن کمخونی شدید داری و منم باور کرده بودم و بعد از یک سال فهمیدم که اصل قضیه از چه قراره. «به قول یکی از تابلوهای محک هرکجا عشق آید و ساکن شود هرچه ناممکن بود ممکن شود».
پینوشت: این خاطره رو یکی از کودکان بهبودیافته عزیزمون در دایرکت اینستاگرام برامون ارسال کرده اگر شما هم از کودکان بهبودیافته محک هستین خاطره خودتون رو از درمان تا بهبودیافتگی در قسمت دیدگاهها بنویسین.