خوشحال باشید تا حالتان زودتر خوب شود
- ۱۶ فروردین ۹۷
- 982 بازدید
- 0 دیدگاه
ما اهل جنوب هستیم. بندرعباس زندگی میکنیم و به قشم رفت و آمد داریم. شما به جنوب آمدهاید؟ خیلی قشنگ است و من عاشقش هستم. ماه رمضان امسال آنقدر اصرار کردم تا مادرم اجازه داد روزه بگیرم. ۲ روز روزه گرفتم ولی بیحس شده بودم و حالم خوب نبود. انگار جان از بدنم رفته بود و برنمیگشت.
با اینکه دیگر روزه نگرفتم اما بیحالیام برطرف نشد و مادرم من را به بیمارستان برد. آنجا بود که بیماریام تشخیص داده شد. مادربزرگم از همه بیشتر ناراحت شد. آخر عزیز دُردانهاش هستم. دوست نداشتم از او جدا شوم اما مادرم تصمیم گرفت به تهران بیاییم.
۶ ماه پیش که به محک آمدیم خیلی ناراحت بودم. کسی را نمیشناختم و دوست نداشتم از اتاق بیرون بیایم. همهاش این فکر در سرم بود که چرا از شهرمان دوریم. ۲ ماه طول کشید تا با ناراحتیهایم کنار بیایم. حالا اینجا یک عالم دوست و آشنا دارم. کلی از کارکنان محک را میشناسم و توانستهام کلی دوست پیدا کنم. دوستهایم به خانهمان زنگ میزنند و از احوال هم خبر میگیریم. اما ۶ ماه است که از شهرمان دورم. مادربزرگم نمیتواند به اینجا بیاید، ولی مدام به من تلفن میکند و از راه دور مراقبم است. او هر خوراکی که من دوست داشته باشم از شهرمان به تهران میفرستد. اوایل گریه میکردم اما او و داییام به من گفتند که گریه نکن چون خوب میشوی و برمیگردی. دلم میخواست مادربزرگم کنارم بود و میتوانستم مثل قبل بپرم توی بغلش لپهایش را بکشم و او به گویش خودمان بگوید: « ایمو، ایمو» یعنی ای مادر، ای مادر.
دوست دارم به بچههایی که به اینجا میآیند بگویم غصه نخورید و الکی توی فکر نروید. هر روز خوشحالی کنید و آهنگهای شاد گوش بدهید. اینطوری زودتر حالتان خوب میشود و به شهر و خانه خود برمیگردید.
محمدرضا فرزند ۱۰ ساله محک