خاطرات داوطلبان
- ۲۶ اسفند ۹۹
- 713 بازدید
- 0 دیدگاه
خيال راحت پدر و مادرهاي محک، خاطره زيباي اين سالهايم است
ابتدا در بخش جلب مشارکتهاي مردمي و دفاتر جلب مشغول به کار شدم. سپس در قسمت عضويت، دفتر چيذر محک، کلينيک و بخش شيمي درماني، دو يا سه روز در هفته به فعاليتم ادامه دادم. پس از آن تا پيش از شيوع کرونا با حضور در اقامتگاه محک، به کودکان مبتلا به سرطان و خانوادههايشان ساخت انواع کاردستي و بازيها را آموزش ميدادم. از آن روزها خاطرههاي زيادي به جا مانده، اما يکي از آنها هرگز از ذهنم پاک نميشود اين است: روزي هنگام آموزش کاردستي، کودکان شروع به بحث درباره روز تولدشان کردند، اتفاقا آن روز تولدم بود و من اين موضوع را بيان کردم، پس از چندين ساعت، زمان خروج از اقامتگاه، يکي از کودکان کيک يزدي کوچکي که در آن مدادرنگي سبز شکستهاي به نشانه شمع فرو کرده بود به دستم داد. نمي دانيد چه حال عجيبي داشتم، از اين يادگاري تا هميشه مراقبت خواهم کرد.
سپيده روش
زندگي ادامه دارد
هميشه در زندگي، در همان جايي که احساس ميکني به نقطه آخر رسيدهاي و ديگر هيچ اميدي نيست؛ درست در همانجا خدا دستت را ميگيرد و همان موقع است که تمام دانههاي خوبي که کاشتهاي يک باره سر از خاک برآورده و به دادت ميرسند. آري زندگي همين است؛ نميداني لحظهاي بعد چه اتفاقي برايت ميافتد اما ديري نميپايد که کارهاي خوب و بدي که کردهاي سر راهت قرار ميگيرد. همانگونه که ميگويد: «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يَرَهُ».
مطمئن باش خداوند چيزي را از قلم نمياندازد. زندگي ادامه دارد، چه ما دستهاي يکديگر را بگيريم و به يکديگر در تداوم نبض زندگي کمک کنيم.
زينب علي نوري