
همچون کوه
- 4 اسفند 94
- 1160 بازدید
رد نگاهش را دنبال می کنم. نگاهش را از لا به لای پرده نیم باز اتاق خوشامد گویی بیمارستان محک دوخته است به کوههای اطراف….

رد نگاهش را دنبال می کنم. نگاهش را از لا به لای پرده نیم باز اتاق خوشامد گویی بیمارستان محک دوخته است به کوههای اطراف….

لبخندي شيرين به لب داشت. موهاي فرفرياش بعد از شیمی درمانی دوباره روییده بود. براي گرفتن عكسهايش در یک جشن به همراه مادرش به روابط…

امروز که کیان برای معاینه دورهای بعد از چند ماه به محك آمد، مثل هميشه دوربينش را در دست داشت. او، يكي از قهرمانان كوچك…

گاهي واژهها زير سقف محك با حضور دلگرمكننده هزاران داوطلب و ياور نيكوكار معنايي ديگر پيدا ميكنند. كلماتي مثل «خداحافظي» وقتي از زبان يكي از…

یک، دو، سه: یک یک، دو، سه: دو… این صدای آشنای کودکان در زنگ ورزش است که همیشه یادآور بازی، شادی و هیجان است. این…

دراتاق بازي كنار پسري نشستهام. نامش رضا است. با دستان پر توانش لِگوها را لمس ميكند. اگرچه چشمانش نمیبیند اما مثل یک مهندس کوچک با…

می خواهيم يك قصه بخوانیم. يك قصه كه هر تكهاش قصه يكي از کودکان محک است. اين قصه را از زبان ليلا ميشنويم. ليلا در…

آمدن ماه اسفند یعنی آمدن بهار یعنی نوروز با همه مراسم خاص خودش. برای ما بچهها عید نوروز یعنی تعطیلی مدارس، چهارشنبه سوری، دید و…

محمد رضا پسر کشتى ساز محک است که با دستان هنرمندش کشتىهاى کوچک موتورى مىسازد و به آب مىاندازد. او میخواهد در آینده مهندس شود…

مهمان نا خوانده یک روز اوضاع خوب بود و همه چیز رو به راه بود و داشتیم از زندگی لذت میبردیم. یک مهمان ناخوانده که…