به شیرینی سلامت
- ۱۹ آبان ۰۳
- 51 بازدید
با جعبه شیرینی ایستاده کنار در شیشهای کلینیک محک و با خوشحالی به هرکی از کنارش رد میشه تعارف میکنه. گفت: خاله بفرما شیرینی. ازش…
با جعبه شیرینی ایستاده کنار در شیشهای کلینیک محک و با خوشحالی به هرکی از کنارش رد میشه تعارف میکنه. گفت: خاله بفرما شیرینی. ازش…
تولد ابوالفضل بود. همه دورش جمع شدن و منتظر بودن که ببینن چی آرزو میکنه. آروم چشماش رو بست و گفت: «آرزو میکنم پرستارها هرچی…
از قدیمیهای بیمارستان محکه؛ میگه: یه بار تصمیم گرفتم که محل کارم رو عوض کنم؛ اما دیدم نمیتونم. دیگه فهمیدم که محک برای ما فقط…
تو اتاق ۳۱۰ محک، پسربچهای که ۳۱۰ کیلومتر راه اومده بود تا از خونهشون به تهران برسه، نشسته بود. برخلاف بقیه اتاقها، تلویزیون روی شبکه…
هی داره سرک میکشه؛ میاد و میره. از اون بچههاست که اگه یه جا گیرت بیاره، انقدر سوال میپرسه تا کلافت کنه. بعد از کلی…
یکی از همکارامون برامون تعریف میکرد «دیروز برای یه کاری رفته بودم پاکدشت، موقع برگشت توی پمپبنزین، یه قلک محک دیدم. خوشحال شدم که اونجا…
دوشنبههای هر هفته وعده دیدار ما و بچههای محکه! کل هفته منتظریم تا همراه چرخ دستی قشنگمون که کلی کتاب خوندنی و بامزه کودک و…
امروز یکساله که امیرعلی خوب خوب شده و میره کلاس هفتم. بیشتر از دکتر، پرستار و خدمه بیمارستان، از غذاهای محک تشکر میکرد؛ از کوفته…
امیرعلی با اینکه بهبود پیدا کرده، هنوز هم با دوستای محکیاش مثل محمدصالح و پارمیدا در ارتباطه؛ آخه میدونین بچههای محک یه جور دیگهای برای…
پدر و مادرش رفتهاند سراغ کارهای پذیرش و خودش نشسته دور میز بازی. یاسین را میگویم؛ همان پسرکی که از همه بیشتر شلوغ میکند. تقریبا…