یک روز خاطرهانگیز در محک
- ۷ اردیبهشت ۰۰
- 785 بازدید
میخوام یکی از خاطراتم رو در مورد محک براتون بگم، یک روز که برای تحویل قلکهام به محک رفته بودم، دم در محک خیلی اتفاقی…
میخوام یکی از خاطراتم رو در مورد محک براتون بگم، یک روز که برای تحویل قلکهام به محک رفته بودم، دم در محک خیلی اتفاقی…
تصمیم گرفتید در خانه بمانید و پا بیرون نگذارید مگر این که ضرورتی پیش بیاید. سه هزار بار سراغ یخچال رفتید و درش را باز…
آیدین فرزند بهبود یافته محک است که در دانشگاه تبریز مهندسی پزشکی میخواند. او سال ۸۶ از سرطان بهبودیافته و از همان موقع آرزو داشت…
دخترها وقتی برادر بزرگتر دارند به آینده مطمئن هستند و فکر میکنند یه یار قوی دارند که هر مشکلی را میتوانند با کمک برادرشان حل…
وقتی روزهای سخت و طولانی مبارزه با سرطان رو با موفقیت طی کرده باشید، دیگر تلاش برای رسیدن به آرزوها آسان است چون قدر زندگی…
«شنیدهای که میگویند پشت هر شکستی موفقیتی است؟ راستش را بخواهید من اصلاً این موضوع را قبول نداشتم تا اینکه به محک آمدم و با…
بچههای محک همواره به مهربانی نیکوکاران تکیه کردهاند. این روزها کودکان مبتلا به سرطان و خانوادههایشان به تنهایی نمیتوانند با این بیماری مبارزه کنند. من…
شروع قصه من برای زمانی است که هشت ساله بودم. به سرطان مبتلا شدم و هر پزشکی من را میدید به خانوادهام میگفت خوب نمیشوم….
برگه آزمایش دخترش تارا را گرفت و باهم از آزمایشگاه محک بیرون آمدند. همانطور که دستش را گرفته بود و در راهروی بیمارستان راه میرفتند…
۹ ساله بود که بیماریاش را تشخیص دادند و برای اولین بار پا به بیمارستان محک گذاشت. در همان روزهای اول با کمک روانشناسان محک،…